وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

دختر یونان

«از زبانزدهای یونانی، یکی هم این است که "اگر دیدید یکی بیش از حد درستکار و صادق است، نباید دنبالش رفت. غیر انسانی است که با هر گونه وسوسه مخالفت کنی"» (ص 11).   


«حاصل کار آن کسی که دیروز اعلام کرد که وظیفه اش تجدید بنای یونان باستان و فرهنگ والای بیزانس است (چه جادوی وحشتناک و خطرناکی) با اینانی که امروز به قول خودشان در حال بنای فرهنگ مسیحی یونان هستند، دقیقاً یکی است. آنها به یک اندازه بوی تعفن می دهند و دست به اعمال مشابه می زنند: زندان، تبعید، شکنجه، سانسور و پلیس مخفی» (ص 28). 


« او به من خیانت کرده بود. به من باورانده بود که فناناپذیر است و بعدش مرده بود. هیچ چیز در شخصیت و یا زندگی او گواه بر آنکه مرگ بتواند روزی دستگیره ای برای خود پیدا کند نبود. بله، چنین انسان هایی وجود دارند. آنها آنقدر سرشار از زندگی-اند که آدم نمی تواند مرگشان را باور کند» (ص 42).  


« ... او اشرافزاده ای بود که تحمل آنرا نداشت که ببیند بربرها از او قوی ترند. خودش را در یکی از اتاقهای کوچک خانه اش زندانی کرده بود و دایم با یک دسته ورق فرسوده برای خودش فال می گرفت» (ص 68).  


«بعضی وقتها در زندگی مردم اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد. آنها همدیگر را می بینند؛ از همدیگر خوششان می آید؛ ولی در این میان، یک چیز بیان نشده، یک نوع توافق بیان نشده-ی متقابل، آنها را قانع می کند که حالا نه. آنها قول می دهند که بعداً وقتی "موقع-اش" رسید همدیگر را بار دیگر خواهند دید» (ص 107).  

 

از کتاب "دختر یونان (خاطرات ملینا مرکوری)". ترجمه علی شفیعی. نشر چشمه. تهران، 1379.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد