وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

عطر گُل‌هایت

مسافر،

امشب باز به ستاره‌ات نگاه کردم. امیدم به این بود که از این راه دور و در این تاریکی، باز می‌دیدمت که در حال پرستاری از گل‌ها و برکه‌‌ات بودی! 

کاش میدانستی که شمیم گل‌هایت، تا اینجا هم رسیده! 

کاش میدانستی هربار که رایحه‌اش را حس میکنم، انگار از نو زنده‌ می‌شوم! 

کاش میدانستی اگر گلی روی زمین کاشتم، برای این بود که یادم داده بودی با گل‌ها و باران هم می‌شود حرف زد و آن‌ها هم پاسخ میدهند! که یادم داده بودی «این تنها ره‌توشه‌ی ماست در خورجین روزمرگی‌های سفر»! 

...

و سفر، که هنوز هست؛ 

و نم‌نم باران، که هنوز هست؛ 

و عطر گل‌هایت که هر بار از نو بیدارم میکند، و هُشیار که مسافرم!  که باید بروم!




از راه اقیانوس

من حرف‌هایت را یادداشت کرده‌ بودم مسافر.

آخرین بار که از راه اقیانوس با کشتی‌ات میرفتی و کشتی‌هایمان به هم نزدیک شد و لحظه‌ای هم را دیدیم و تو لبخند زدی و دست تکان دادی و بعد دور شدی، و من یاد آن حرفت افتادم که:

 

با پارویی در دست

بشکاف سینه دریای زندگی را 

و بی‌امان به جلو حرکت کن

نگذار موج‌های خشمگین دریا خسته‌ات کنند

ساحل بس نزدیک است

 نظاره کن مرغان دریایی را 

 که چه مشتاقانه به استقبالت آمده‌اند ....