وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

یک قصه فولکلور ایرانی: کدو قلقله‌زن

از کارهای ماندگار زنده‌یاد حمید عاملی (بابا عاملی) قصه‌گوی نامدار، نگارش قصه‌ی منظوم «کدو قلقله‌زن» بود؛ داستان فولکلوری که نسل ما با آن خاطره دارد.
«عاملی» این قصه را با مشارکت و اجرای جمعی از همکاران رادیویی‌اش در قالب یک نوار کاست (به همراه کتاب) در اوایل دهه شصت منتشر کرده بود.



نسخه اصلی این کاست، لحنی ریتمیک با ضرب (تنبک) دارد که بسیار سرحال و مفرّح است؛ ولی ظاهراً مورد پسند بعضی‌ها (!) نبوده و لذا تهیه‌کنندگانِ این اثر ناچار شدند کل قصه را یک‌بار دیگر بدون ضرب و بسیار آهسته و یکنواخت اجرا کنند!

این ضبط دوّم، که من آن را «نسخه ارشادی» می‌نامم، همان است که به وفور در این سال‌ها بازنشر یافته، و از اینجا قابل دریافت است.

نسخه‌ای که من اکنون تقدیم دوستان میدارم، تا آنجا که بررسی کرده‌ام نخستین‌بار است که در اینترنت و فضای مجازی منتشر می‌شود و همان ضبط اولیه‌ی این کاست است.

برای مقایسه‌ی «نسخه اصلی» با «نسخه ارشادی»، دو بخش را انتخاب کرده‌ام که در پایین قابل شنیدن است.


مقایسه اجرای «مهین دیهیم» در نسخه اصلی با نسخه ارشادی


مقایسه اجرای «مهین نثری» در نسخه اصلی با نسخه ارشادی


نسخه اصلی «کدو قلقله‌زن» + قصه‌ی میل‌های طلایی.
کاست شماره ۱ قصه‌های خوب ایرانی از «سازمان صداسرا».
قصه‌گو: حمید عاملی. 
اجراکنندگان نقش‌، 
خانم‌ها: مهین دیهیم، مهین نثری. آقایان: حسین امیرفضلی، منوچهر آذری. 
تهیه‌کننده و کارگردان: فریدون اسماعیلی.

پی‌دی‌اف کتابِ ضمیمه‌ی کاستِ اصلی «کدو قلقله‌زن»، با تصویرسازی‌های عبداله مشفق.
منتشره به سال ۱۳۶۰.
بعضی صفحاتش کنده شده بود که آن‌ بخش‌ها را از روی نسخه منتشره در سال ۱۳۷۱ مجدداً تایپ کردم.



هنوز هستی و هنوز در سفری


 امروز، در این غروبِ بارانیِ خُردادی، این پیام را در واتساپ از یکی از دانشجویان معماری دانشگاه آزاد رامسر دریافت کردم؛ 

رتبه‌اش در آزمونِ ارشد، عالی شده بود و می‌خواست مرا مطلع کند؛ 

و قلبِ این معلم آکنده از شعف شد!


ــــــــــــــــــــــــــــــ


بیهوده نبود مسافر! سفر را می‌گویم.  لحظاتی هست که می‌بینی باران آرام می‌بارد و همراهش پیامی از بالا می‌آورد که: هان! آن نهال که چشم‌انتظارِ سبزی-اش بودی بالیده است !

به خدا که بیهوده نبود مسافر! همان که خودت گفتی: «شاید کسی در این لحظات از آسمان به سوی‌ات می‌نگرد!» 

و چه بهتر که نگاهش در غروبی باشد! 

و چه بهتر که نگاهش، بارانی باشد! 

و چه بهتر که نگاهش، خُردادی باشد! 

خُرداد (هَوروَتات)، نمادِ «کمال و رسایی»!


ـــــــــــــــــــــــــــــــ

گفتارهای دیگر:

سـوگند