وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

نظیره‌سازی در کارتون داگ-فادر

 

یکی از اصطلاحاتِ ادبی زبان انگلیسی، "Burlesque" (نظیره‌‌سازی) است. یعنی تقلیدِ سُخره‌آمیز. مثل کاری که سِروانتِس در کتاب دُن کیشوت با آرمان‌های سلحشوریِ رُمانس‌های قرون وسطی انجام داد.

قبلاً در اینجا مطلبی درباره‌ی استودیوی انیمیشن‌سازیِ دپاتی-فرلنگ نوشته بودم. کاری که این استودیو در سری انیمیشن‌های کلاسیکِ "Dogfather" انجام داده است هم یکجور "نظیره‌سازی" است و خُرد-کردن و به هجو-کشیدنِ جایگاهِ ادبی گاد-فادِر (= پدر خدا، پدرخوانده)ی ماریو پوزو تا حدِ داگ-فادِر (= پدر سگ)!

البته ظاهراً "پدر سگِدپاتی-فرلنگ، برخلافِ "پدرخوانده"ی ماریو پوزو، حوادث-اش در دهه‌ی 1920 می‌گذرد و نه دهه‌ی 1940. این موضوع، مخصوصاً در تِم جاز تیتراژِ آغازینِ کارتون گنجانده شده است؛ تِمی که همراه با هجو جمله‌ی معروفِ دُن کورلئونه (پدرخوانده) است: 

(پیشنهادی بهت میدم که نتونی رد  کنی)

I’m gonna make you an offer you can’t refuse

با تماشای داگ-فادر در نسخه‌ی زبان اصلی، تلاشِ "باب هولت" برای تقلید صدای مارلون براندو (بازیگر نقش دُن کورلئونه) جلب توجه می‌کند؛ امری که متأسفانه در دوبله‌ی این کارتون، نادیده گرفته شده است و صدای طهماسب یا افضلی، علیرغم تیپ‌گوییِ شیرین-اش، نتوانسـته است برای بیننده‌ی فارسی‌زبانی که با دوبله‌ی فیلمِ پدرخوانده خاطره داشـته، نظیره‌سازیِ لازم را انجام دهد!


از سری هفده‌گانه‌ی داگ-فادر، قسمت 12-اش با عنوانِ "سگِ روح‌زده" محصول 1975 (با عنوان اصلی:Haunting Dog ــ اطلاعات در IMDb) به کارگردانی جری چینیکی را با دوبله‌ی قدیمی روی یک کاست ویدئوی بتاماکس داشتم. حوصله‌ای دست داد و امروز صدای دوبله-اش را روی فیلم باکیفیت‌تری که از اینترنت گرفتم، سینک کردم و در اینجا (برای نخستین‌بار در فضای مجازی) تقدیم دوسـتان می‌دارم.




روزی روزگاری کریسمس


«در همه‌ی فیلم‌ها، داستان‌های مصوّر و نمایش‌نامه‌ها و ترانه‌های والت دیسنی، همیشه یک جنبه‌ی اخلاقی هست. همیشه خوبی بر بدی، و حقیقت بر دروغ پیروز می‌شود. در هیچ‌یک از فیلم‌های او "عشق" به صورت شهوت و سکس ظاهر نمی‌شود؛ بلکه به همان هیأت عشق‌های ایده‌آل و پاک و خالصِ قدیمی‌ها دیده می‌شود. در این باره خود والت دیسنی می‌گفت: "در این جهان، به قدر کفایت زشتی و بدی هست؛ دیگر من چرا بر این زشتی‌ها چیزی بیَفزایم".» (ماهنامه‌ی پیل‌بان، سال اوّل، ش. 1 و 2، فروردین و اردیبهشت 1381، ص 31)

اوّلین‌باری که کارتون "روزی روزگاری کریسمسِ میکی" (اطلاعات در IMDb) را دیدم، 20سال پیش بود؛ در یک بازار مکاره در آستارا ــ در ایّامی که هنوز بازار ویدئو داغ بود! آن زمان، بیشتر جذبِ عکس رنگی روی جلد-اش شده بودم. نسل ما از کریسمس‌های کودکی با "اسکروج" و "میکی‌ماوس" در تلویزیون، خاطره داشت؛ و عکس روی جلد آن کاستِ ویدئو، تشویق به تجدید آن خاطره می‌کرد ... . 

باری، این نسخه‌ی ویدئویی، هرگز نتوانست برایم جای آن "اسکروج" تلویزیونی را بگیرد. هفته‌ی گذشته هم وقتی دوباره دیدم-اش (و این‌بار، بصورت دوبله‌شده)، فقط معطوف به تلاش-اش برای ارائه‌ی یک اقتباس آبرومند از داستان "هدیه‌ی کریسمسِاُ. هنری (*) شدم. و البته سبب‌ساز شد تا این داستانِ کوتاه را از نو بخوانم.  

[دریافت ترجمه‌ی فارسی داستان از اینجا]

این بخشِ اقتباسی از کارتون را در آپارات گذاشته‌ام




(*) ـ پیش‌تر، از آثار اقتباس‌شده از داستان‌های اُ. هنری، کارتون خوب "آخرین برگ" را در تلویزیون ایران دیده بودیم [تماشا در اینجا]