امروز، در این غروبِ بارانیِ خُردادی، این پیام را در واتساپ از یکی از دانشجویان معماری دانشگاه آزاد رامسر دریافت کردم؛
رتبهاش در آزمونِ ارشد، عالی شده بود و میخواست مرا مطلع کند؛
و قلبِ این معلم آکنده از شعف شد!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بیهوده نبود مسافر! سفر را میگویم. لحظاتی هست که میبینی باران آرام میبارد و همراهش پیامی از بالا میآورد که: هان! آن نهال که چشمانتظارِ سبزی-اش بودی بالیده است !
به خدا که بیهوده نبود مسافر! همان که خودت گفتی: «شاید کسی در این لحظات از آسمان به سویات مینگرد!»
و چه بهتر که نگاهش در غروبی باشد!
و چه بهتر که نگاهش، بارانی باشد!
و چه بهتر که نگاهش، خُردادی باشد!
خُرداد (هَوروَتات)، نمادِ «کمال و رسایی»!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتارهای دیگر:
در غروب امروز، و بعد از خاتمهی آخرین کلاس این ترم (که درس معماری اسلامی بود) این پیامهای قدردانی را در واتساپ گروه کلاسی، از دانشجویان دریافت کردم؛ و خستگی کل ترم از تن-ام رفت.
-----------------------------
و پیام دیروز، در آغاز ترم جدید (21 بهمن 1400)