کمتر فرصتی برای فیلمدیدن دارم، امّا امروز تماشای دوبارهی فیلم اشکها و لبخندها (1965) برایم غنیمتی بود. چه سالها که گذشت ... از زمان تماشای-اش روی کاست ویدئوی VHS تا امروز با کیفیت بلوری روی تبلت ... .
به نظرم، هویّتِ سینمای کلاسیک برای ما ایرانیان، در دو نکتهی اصلی تعریف میشود:
1ـ ترجمههای خوب و روان و دلنشینِ فارسی که این فیلمها شانس برخورداری از آن را داشتند و مترجمان چیرهدستی که بنوعی این فیلمها را بومیسازی و ایرانیزه میکردند و انتخاب هوشمندانهی واژگان فارسیشان، فرهنگِ بیگانه و غریبه را برایمان آشـنا و مأنوس میکرد.
و
2ـ دوبلههای فارسیِ هنرمندانه و صداهای زیبا و بااصالتِ دوبلورها؛ که باز ذوق و حس و حال ایرانی را درین فیلمها میدمید.
کلاً یک پایِ هویّت دوستداشتنیِ این سینما در ایران را همان اثرِ قند پارسی میدانم. عموماً اخلاقگرا-بودنِ سینمای کلاسیک را هم برمیشمرند که باز بومیسازیاش را در فرهنگ ایرانی سهلتر از سینمای امروزِ غرب میکرد ... .
تصویر بالا: جولی اندروز در نمایی از فیلم "اشکها و لبخندها"؛
و حضور-اش در همان مکان پس از 50سال (از صفحهی اینستاگرام-اش)
با یک یادداشتِ کوتاه:
Fifty years later, the hills are still alive...
"اخلاقگرا" بودن سینمای کلاسیک، عبارت محترمانهای در توصیف ریاکاری و تظاهر و دورویی غالب در آن روزگار است که "باز بومیسازیاش را در فرهنگ ایرانی(=فرهنگ اصیل دروغ و ریا)" سهلتر از سینمای امروزِ غرب میکرد. اما به مصداق "ماه همیشه پشت ابر پنهان نمیماند" یا "خاکروبه را نمیتوان تا ابد زیر فرش پنهان کرد"، گوشههایی از واقعیت نهفته در پس آن ظاهر پاک و معصوم و "اخلاقگرا"ی سینمای آن روزگار غرب هم مدتهاست که از پس پرده برون افتاده! همانطور که واقعیت فرهنگ "هزارانساله"ی این سرزمین هم این روزها عیانتر از هر زمان دیگری در معرض مشاهده است