وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

دیروز، امروز ...

این جملات و عبارات که در اینجا خوانده بودم، این روزها مدام در ذهن-ام تکرار می‌شود. آن‌ها را درست میدانم و به آن‌ها فکر میکنم:

«ظلم و فساد در هیئت حاکمه دوام نمی‌آورد مگر آنکه از دل جامعه‌ ظالم، فاسد و فاقد آگاهی مدنی روئیده باشد. جامعه باکفایت نه تنها در عملکرد مدنی خود دولت بی‌کفایت را ساقط می‌کند، که اصولاً فرصت تصدی به آن نمی‌دهد. کفایت هر جامعه‌ای همان دولتی است که داراست و دولت‌ها برازنده ملت‌ها هستند. ملت‌هایی که بیش از آنکه غارتگری و فرصت‌طلبی را از دولت‌ها یاد بگیرند، به آنها یاد می‌دهند. دولت‌هایی که از دامان تربیت و پرورش ملت‌ها برآمده‌اند و در آغوش آنها شیر خورده‌اند. در این میان، افراد سالم و دارای شعور مدنی نصیبی ندارند جز بینوایی، تنهایی و رنج دائمی».

«برای بررسی جباریت یا خودکامگی نمی‌بایست فقط به شخص جبار و همدستان او پرداخت، بلکه می‌بایست خلق و خوی نهفته جباریت در میان آحاد جامعه را نیز مورد توجه قرار داد. نظام جباریت نمی‌تواند بدون رضایت طیف گسترده‌ای از توده‌ها مستقر شود و همواره از حمایت عده کثیری از مردمی که روحیه جباریت دارند، برخوردار است. تحلیل‌های روانشناسانه نشان می‌دهد که مردم به مرور زمان از جبار فعلی دلزده می‌شوند و برای ارضای حس نفرتی که از آن شخص یا حکومت دارند، به تب اشتیاق ظهور یک منجی قدرتمند مبتلا می‌شوند. منجی‌ای که بتواند در یک چشم بهم زدن کل مشکلات موجود را رفع و رجوع و حل و فصل کند. مردم با همین تلقی ساده‌اندیشانه به جبار دیگری دل می‌بندند و به او یاری می‌رسانند و او را جایگزین جبار قبلی می‌کنند. آنها آزادی و اختیار خود را در کف فرمان کسی قرار می‌دهند که به گواه تجارب تاریخی هرگز نمی‌توانند آنرا پس بگیرند. مردم توجه نمی‌دارند که هاله درخشانی که جبار را در بر گرفته از پرتو مشعل‌هایی است که خودشان در دست گرفته‌اند».


ماهی سیاه کوچولو
 از خامه‌ی تهمینه میلانی. با الهام از اثر فرشید مثقالی



خدا گر پرده بردارد ز روی کار آدم‌ها


سروده‌ای از رازق فانی  (به نقل از تارنمای پرسه) 

______________________________



خدا گر پرده بردارد ز روی کار آدم‌ها

چه شادی‌ها خورد بر هم، چه بازی‌ها شود رسوا


یکی خندد ز آبادی، یکی گرید ز بر بادی

یکی از جان کــند شادی، یکی از دل کـند غوغا


چه کاذب‌ها شود صادق، چه صادق‌ها شود کاذب

چه عابدها شود فاسق، چه فاسق‌ها شود مولا


چه زشتی‌ها شود رنگین، چه تلخی‌ها شود شیرین

چه بالاها رود پائین، چه سفلی‌ها شود علیا


عجب صبری خدا دارد که پرده برنمی‌دارد

وگرنه بر زمین افتد ز جـیـب محتسب مـــینا


....