وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

ضیافت مهرگانی ِ من و ...

"ابوریحان بیرونی" در فصل ِ نهم از کتاب ِ ارزشمند ِ خود "آثارالباقیه"، به بحثی تحت ِ عنوان ِ "اعیادی که در ماه-های پارسیان است" پرداخته و در مقدمه بیان می دارد که:

« ... ما آنچه را که از ناحیه ی خود ِ زرتشتیان بدست آورده ایم در اینجا نقل می کنیم. در کتب ِ "زادویه بن شاهویه" و "خورشید بن زیار" موبد اصفهان و "محمد بن بهرام بن مطیار" مطالبی در این بحث یافتم که مرا از دیگر مراجع بی-نیاز کرده و آنها را در اینجا بازگو می کنم و آنها را با هم می آمیزم و به یاری خداوند می گویم.»

و آنجا که درباره ی "عید ِ مهرگان" سخن می رانَد:  

«... روز شانزدهم مهر است که عید بزرگی است و به مهرگان معروف است که خزان ِ دوّم باشد و این عید مانند ِ دیگر اعیاد برای عموم مردم است و تفسیر ِ آن دوستی ِ جان است ...
روز ِ بیست و یکم مهر، "مهرگان ِ بزرگ" باشد و سبب ِ این عید آن است که "فریدون" به "ضحاک" ظفر یافت ... زردشت ایرانیان را امر کرد که باید "مهرجان" و رام روز (روز بیست و یکم مهر) را به یک اندازه بزرگ بدارید و با هم این دو را عید بدارید ...». 

(آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه ی اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1386، صص 323 و 337) 

نگارنده می گوید که امروز، هرچند که از "مهرگان" گذشته ولی هنوز تا "رام روز" زمان برای خوشی ِ عید برجا ست. پس اگر ضیافت ِ جشن ِ خود امروز نیز برپا داریم، تأخیری روا نداشته ایم، هرچند که امروزه در ایران، زرتشتیان رسم کرده اند که 10 مهر ماه را "جشن ِ مهرگان" بگیرند!

سرکار خانم "مینا صالحی" به مناسبت جشن ِ مهرگان، لینک به گفتار ارزشمندی از روانشاد استاد "سعید نفیسی" را در تارنمای ِ خود "پایگاه پژوهشهای فرهنگ و زبانهای آریایی" فرستاده اند. خواننده باید دقت داشته باشد که از زمان ِ این پژوهش، سالهای بسیار گذشته است و طی ِ این زمان، پژوهش های ِ جدید البته در پاره ای بخش ها بسیار روشنگر و خلاف ِ گفته های ِ روانشاد نفیسی است. متأسفانه ویراستاری ِ متن نیز کمی سرسری انجام شده مانند ِ اینکه «... فریدون در باب انتساب مهرگان به فردوسى در شهنامه مى فرماید ...»؟!
علیرغم ِ همه ی این ها، باز این مقاله حاوی ِ نکات ِ بسیار ارزشمندی است که با سپاس از ایشان، آنرا در اینجا بازنشر میدهم:
"مهرگان از ابتدا تا استیلای مغول"

 

در روز 5 مهر به دعوت ِ دوست ارجمندم، سرکار خانم "فاطمه حبیبی زاد" (گردآفرید)، سَر بانوی ِ نقالان ِ شاهنامه، به سی و چهارمین جلسه ی "باشگاه هنر و طبیعت" در تالار ناصری ِ خانه ی هنرمندان ِ تهران رفتم. ساعتی خوش بود با دوستداران ِ طبیعت؛ و نیز بهره بردن از سخنرانی ِ ارزشمند ِ ایشان با عنوان ِ "مهرگان، جشن ِ طبیعت". "گردآفرید" ضمن برشمردن ِ خلاصه ای از تاریخچه ی جشن ِ باستانی مهرگان، به نقل ِ روایتی از کتاب ِ پهلوی ِ "بُندهش" پرداخت که پیدایش ِ زن و مرد ِ نخستین (مهری و مهریانه/ مهلی و مهلیانه/ مشی و مشیانه) در همین روز ِ مهرگان بوده است. سپس بخش هایی از "بُندهش" را خواند، آنجا که سخن "درباره ی چگونگی مردمان" رفته: آفریده شدن ِ "کیومرث" و نگهداری ِ زمین از نطفه ی او پس از مرگش، و سپس برآمدن ِ گیاه ِ ریباس که "مشی و مشیانه" (مهری و مهریانه) بصورتی تنیده در این تن ِ گیاهی پدید آمدند، و آنگاه که "فرّه" و "روان" برای "تن" آفریده شد و "مشی" (مرد) و "مشیانه" (زن) از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند ... 

 گردآفرید

 خانم "فاطمه حبیبی زاد" (گردآفرید)، سَر بانوی ِ نقالان ِ شاهنامه در ایران
عکس از:
http://www.gordafarid.net


نکته ی جالبی که ایشان بدان اشاره داشتند، آیین ِ گره زدن ِ سبزه در روز "سیزده به در" توسط ِ دختران و پسران ِ جوان ِ دم ِ بخت است که میان ِ ایرانیان هنوز مرسوم است و ایشان ریشه ی این آیین را در همین روایت ِ "بندهش" از تن ِ گیاهی ِ در هم تنیده ی زن و مرد ِ نخستین دانستند ...  

 

علاقمندان برای آگاهی بیشتر از شیوه ی نقالی و فعالیت های ِ فرهنگی ِ خانم ِ "حبیبی زاد" می توانند به تارنمای ِ شخصی ِ ایشان مراجعه کنند.
برای دیدن فیلم ِ سخنرانی ِ ایشان در همایش ِ "باشگاه هنر و طبیعت"، که بخشی از داستان ِ فریدون در "شاهنامه" -در وصف ِ "مهرگان"- را قرائت می کنند،
اینجا را کلیک کنید.

فایل ِ صوتی ِ اجرای ِ نقالی ِ کوتاهی از داستان ِ رستم و اَشکبوس، که بسیار زیبا توسط خانم ِ "حبیبی زاد" اجرا شده است را می توانید در اینجا بشنوید.  

مرا عزم بر این شد که در این روز ِ جشن، هدیه ای از روی ِ سپاس، ایشان را و همه دوستداران ِ شاهنامه را تقدیم دارم. اندیشیدم که "گردآفرید" را حکایت ِ "سهراب و گردآفرید" بیش از همه خوش آید. پس بخشی از فیلم ِ "رستم و سهراب" که سال ها پیش در تاجیکستان ساخته شده، و در سالهای اخیر (پس از استقلال ِ تاجیکستان) کل ِ گفتار ِ متن ِ آنرا زنده-یاد "لایق شیرعلی" از نو بازنویسی و فیلم را به فارسی دوبله ی مجدد کرده اند، پیشکش می دارم:

این قطعه فیلم از نبرد سهراب و گردآفرید را در اینجا ببینید!

 

_________________________ 

 

و امروز به جشن اندر، نیز وقت ِ عمل به قول هایی ست که خوانندگان این وبلاگ را داده بودم: 

- جناب آقای "علیرضا محمدزاده" ذیل ِ بخش ِ نظرات ِ پُست ِ «بهارانـه» درخواست داشتند که:  

«سلام دوست عزیز
مدتی بود دنبال ترانه گیلکی "کاکوله نوکون ناز" می گشتم. در دوران کودکی در رشت خیلی این ترانه را می شنیدم؛ که در وبلاگ شما دیدم. ولی هر چه سعی می کنم نمی توانم دانلود کنم (ظاهرا لینکهای مربوطه بعد  از گذشت ۱.۵ سال کار نمی کنند). اگه امکان داره راهنمایی کنید و یا لینک جدید را معرفی کنید. ممنون میشم اگه اسم خواننده را هم معرفی کنید. با تشکر.
یک گیلانی مقیم اصفهان» 

در پاسخ می گویم که نام ِ خواننده ی مرد و زن ِ این ترانه را نمی دانم، ولی از نو این فایل را در اینترنت آپلود کرده ام که میتوانید در اینجا دریافت کنید. 

 دختر گیلانی در لباس قاسم آبادی

دختر گیلانی در لباس قاسم آبادی
عکس از: فصلنامه ی "نجوای فرهنگ" 

 

 

- بسیاری از دانشجویانم هم خواستار ِ فایل ِ صوتی ِ پهلوی-خوانی و اَوستاخوانی در کاخ ِ سروستان بودند.

لینک ِ دانلود ِ این فایل : اینجا 

 

و اما بعد ... 

چنین گفت او «که فردوسی بسی گفت
همه در مدح ِ گبر ناکسی گفت
به مدح گبرکان عمری به سر برد
چو وقت ِ مردن آمد بی خبر مرد ...» (اسرارنامه ٔ عطار نیشابوری)
 

 

خوانندگان ِ "از این اَوستا" نیک آگاهند که تا کنون دو بخش از سلسله گفتارهای ِ "تدقیقات ِ زرتشتی" را نشر داده ام که به ترتیب در اینجا و اینجا در دسترس می باشد. اکنون بخش ِ سوّم ِ آنرا پیشکش می دارم: 

 

تدقیقات ِ زرتشتی (بخش سوّم)

 

 دو نوجوان ِ پارسی، پس از جشن ِ آغاز ِ بلوغ شان (نوجوت) به سخنان ِ موبد گوش می دهند.
عکس از:
http://www.parsijourney.com 

 

سلسله گفتارهای ِ "تدقیقات ِ زرتشتی" با پرسش ِ یکی از خوانندگان ِ این وبلاگ آغاز شد که:  

«خواهشمند است در صورت امکان پاسخ بفرمایید: حجم مطالب رسیده از عصر زرتشت ـ اعم از کتاب آسمانی و سخنان زرتشت و موبدان درجه یک از آن دوران که امروزه به عنوان دستورهای آیین زرتشت به حساب می آید ـ حدس می زنید حدود چند جلد پانصد صفحه ای می شود؟»
و در ادامه، پس از پاسخ ِ یکی از موبدان که:  

«من باور دارم که زرتشت و یارانش نبایستی دستوراتی داشته باشند که کتابهای زیادی بشود البته کتاب ها در فلسفه وسنتهای زرتشتی زیاد است و کسی تاکنون به حجم آن ها توجهی نداشته است. شما در نظر بگیرید که حجم شن های کنار دریا چه اندازه است ولی حجم مرواریدهایی که در آنجا یافت می شود چه اندازه ...»

پرسنده، از نو می پرسد که: 

«خیلی عجیب است. بنابراین، زرتشتیها اعمال روزمره و عبادات، امور قضایی، امور اجتماعی و ... را براساس چه چیزی عمل می کنند؟»
 

نگارنده نیز جهت ِ شرکت در بحث، تلاش نمود تا از طریق ِ دوستان ِ پارسی- زرتشتی ِ خود، دیدگاه ِ زرتشتیان را در این باره منعکس سازد. به تبع ِ آن به انتشار ِ متن ِ نامه ی سرکار خانم "پروین میستری"، بانوی ِ فاضل و محقق ِ دینی ِ پارسی و یکی از فعالان ِ سرشناس ِ «کنگره ی جهانی ِ زرتشتیان در سال 2000» پرداختم. ولی پس از انتشار بخش ِ نخست از نامه ی ایشان، سیل ِ انتقادات ِ افرادی که خود را پیرو زرتشت می خواندند به سویم روان شد که تنها "گاثاها" از "زرتشت" است و "وندیداد" مورد قبول ِ آنان نیست و ارتباطی با زرتشت ندارد.

این سخنان البته توسط ِ برخی از استادان و پژوهشگران ِ نامدار ِ دین زرتشتی نظیر ِ آقای "علی اکبر جعفری" نیز چند سالی-ست که به صورت گسترده در میان ِ زرتشتیان تبلیغ میگردد.

 

 علی اکبر جعفری

پژوهنده ی نامدار ِ گاهان ِ زرتشت، "علی اکبر جعفری"، به همراه ِ همسرشان
عکس از:
http://www.iranshenakht.blogspot.com

 

به هر رو، از یکی از دوستان ِ خود، جناب ِ آقای ِ "فرید شولیزاده"، که سالها ست در حوزه-ی دین ِ زرتشتی به مطالعه و تحقیق مشغول بوده و از نزدیک با آرای ِ موبدان ِ ایرانی و دستوران ِ پارسی آشنا هستند درخواست نمودم تا نظر ِ خود را درباره ی مباحث مطرح شده تا کنون بیان دارند. ایشان نیز از سر لطف، پاسخی مبسوط دادند که خواننده ی علاقمند میتواند کل آنرا در اینجا بخواند. 

 

 

بخش دوّم و آخر از نامه ی خانم ِ "میستری" با برگردان ِ فارسی ِ نگارنده

 

(دفاع از وندیداد) 

  

"گاثاها" خبر از قوانین ِ (دات) تغییرناپذیر ِ روح ِ جهان و طبیعت می دهند که همان "اَشَه" (اَشا) باشد؛ قانون ِ ابدی ِ آفرینش و نظم و داد ِ هستی و نیستی؛ و چگونگی رهنمون شدن ِ آفرینش ِ نیک در پایان به جاودانگی ِ پاکی و دست یابی به اَشه (فرشوکَرد). آن هنگام که روح و تن ِ جهان با هم زیست کنند، آن هنگام که همه ی آفرینش ِ مادی با تبعیت از قوانین ِ پالاینده دوباره به خلوص ِ روحانی ِ خود دست یابد و "فَرشوکرد" و جهانِ نوساخته دور از "دروج" (دروغ) و آلودگی های مذکور در "وندیداد" قرار یابد.

از اینرو کلید ِ درک ِ مفاهیم ِ "گاثاها" تعمق در آموزه های "وندیداد" است! "دروج" همان "اَنگرَ مَینیو" ، "مینو" یا نیروی ِ اغواگر ِ نهانی ست. بنابراین تباهی و آلودگی در عین ِ نهان بودن، دیده می شود و سرچشمه اش می تواند در فکر و ذهن انسان باشد (مَینیو). هیچ درجه از خلوص معنوی در میانه ی روح و تن ِ آلودگی ها نخواهد بود، در نتیجه "اشو زرتشت" به ما قانونِ "وندیداد" را داد تا "دروج" را از طریق ِ آتش، "مَنثره" (کلام ِ ایزدی)، "نیرنگ"، دخمه نهادن و دیگر شیوه های ِ پالاینده شکست دهیم.  

بدون ِ "وندیداد" (وی=ضد + دَئِوَ=دیو/دروج + دات=قانون)، "یسنا" یا "توحید ایزدی" [یَسنَه= مهمترین بخش ِ سروده های ِ اَوستا که "گاهان" نیز جزو همان است] وجود نخواهد داشت و "فرشو کرد" نمی تواند محقق شود. لازم است دقت شود که "وندیداد" ِ مقدس تنها یک کتاب و یک متن نیست، "مَنثره" در آن وجود دارد و شرح انجام ِ آیین های مقدسی –به ویژه در شب- برای ایجاد صمیمیت و همدلی با معنویت ِ ایزدی به منظور به حداقل رساندن ِ تأثیرات ِ منفی ِ ایجاد شده توسط ِ دیوان ِ تاریکی/جهل (دروج). زمانی که خلوص و پاکی از طریق ِ "وندیداد" مستقر شد، "یسنا" نیز نمایان خواهد شد. "گاثاها" بخشی از سروده ها و آیین ِ "یسنا" (یَسنَه) هستند و بنابراین متصل به "وندیداد" و نیز باقی ِ بخش های ِ اَوستا، بی هیچ جدایی. 

زبان ِ درون ِ اَوستا، متغیر است، چرا که "گاثاها" بر یک وزن ِ شاعرانه ی فاخر نگاشته شده، در حالی که باقی ِ متن ِ مقدس، در قالب ِ یک نثر ِ ساده آمده است. هم این نظم و هم این نثر، در تمام ِ اَوستا به هم درتنیده است، چرا که سبک نگارش و تفسیر، متناسب با ماهیت ِ موضوع، متغیر خواهد بود. برای مثال، هرچند که ریاضیات از طریق فرمول های ِ عددی آموخته میشود، سایر مطالب –بجز اشعار که بر یک وزن ِ مشخص است- در قالب ِ کلمات توضیح داده می شود. بصورتی مشابه، اَوستا با دفاتر ِ "داتیک" (احکام و قوانین و حدود شرعی)، "هادَگ مانسرئیگ" (ادعیه و اذکار و سرودهای ایزدان) و "گاثانیک" (مباحث مینوی و خداشناسی) سر و کار دارد و متعاقباً تنوع ِ متن و نگارش.

با ادعای ِ اینکه "وندیداد" غیر زرتشتی است، آقای ِ "جعفری" پس از این می تواند حملات ِ خود را به همه ی مراسم های مذهبی –"هوم"، "نیرنگ" و هر چیز دیگری که دین تجویز نموده- توجیه نماید. بی شک، او در حال تأسیس یک فرقه ی جدید است، که بسیار با آموزه های اشو زرتشت –آموزه هایی که در دین ِ زرتشتی ِ مَزدَیَسنی تفسیر شده- فاصله دارد. موبدان و نیاکان ِ شما [خطاب به زرتشتیان است] نادان نبودند و ذهن ِ معیوبی هم نداشتند که شرح وندیداد، "یَزشن" [آیین ِ ویژه ی پرستش در آتشکده] ، "نیرنگ دین" و آیینهای دیگر را با بیشترین تعهد و تقوا بجا می آوردند. اجداد ِ ما زندگی شان را برای حفظ ِ دین داده اند. مذهب، روح ِ آنان بود! آیا برای ما هم اینگونه است؟ برای یک زرتشتی، "مذهب" تنها یک کلمه نیست، بلکه یک شیوه ی زندگی و گونه ای نظم و انضباط ِ روحانی ست. همه ی این معانی است و بیش از این ها. مذهب، "دین" است [نگارنده، در اینجا عین ِ کلمه ی فارسی ِ "دین" را آورده: Deen ] و "دین" یک "یَزَتَه" است؛ یک تابش، یک انرژی ِ یزدانی که هیچ انسانی قادر به نابودی و دگرگونی اش نیست. آن، میدانِ نیرویی ِ محافظ و کارکرد ِ خاص خود را در طبیعت دارد. بنابراین "ایمان" و "همدلی" لازمه ی تعصب ِ مذهبی ست! به عنوان ِ اشعه ای از انرژی ِ الهی (یَزَتَه)، "دین" فراتر از "حواس" ِ انسان است! چطور می توانیم آنرا تغییر دهیم، در حالی که هنوز آنرا به تمامی درک نکرده ایم؟ "دین" یا "دَئِنا" نیرویی نامیرا و معنوی ست که در "روان" ِ انسان مستقر است و به مانند ِ اشعه یی یزدانی، "روان" را به جستجو و بازشناسی ِ ایزدی وا می دارد.
آسیبی به "دین" ِ ما وارد نخواهد شد چرا که "راستی" و قانون و نظم ِ معنوی ِ طبیعت، تغییرناپذیر است؛ گمراهان، خود را از حوزه ی "دین یَزَته" بیرون رانده اند و با اینکار "فرشو کرد" ِ خود را به تأخیر انداخته اند. در بدترین ِ ایام، زمانی که زندگی همه ی زرتشتیان در ایران مورد تهدید ِ سلطان محمود غزنوی (سده ی 11 میلادی) قرار گرفته بود، موبدان ِ کارآزموده با قرائت ِ "یَسنَه" عظمت ِ مذهب ِ ما را به سلطان اثبات نمودند. سلطان محمود، بسیار تحت ِ تأثیر قرار گرفت و از قصد ِ خود به زرتشتیان چشم پوشید (نک. شماره ی یادبود ِ نشریه ی "اشپیگل"، 1908، به ویراستاری ِ دکتر "جی.جی.مُدی"، مقاله-ی "قصه ی سلطان محمود بر اساس ِ روایات" نوشته-ی "گرشاسپ جی آنتیا").٭

 

  

زنِ پارسی به همراه ِ کودکش، نوروز در آتشکده ی بمبئی
عکس از:
http://www.parsijourney.com 

 

پس از هزاره ای، امروز در ایران، آیین ِ مذهبی ِ "یَزِشن" –علیرغم اینکه اشو زرتشت چندین بار در "گاثاها" بجا آوردن ِ این آیین ِ ضروری را جهت ِ ستایش و نیایش ِ ایزدی اعلام نموده- متوقف شده است. شواهد تاریخی وجود دارد که آیین ِ کوبیدن ِ "هوم" در هاون [جهت ِ تهیه ی نوشابه ی آیینی در آتشکده] و بجا آوردن ِ "یَسنَه" در عهد ِ هخامنشی معمول بوده است. "هاوَن" (هاوَنی) و "دسته هاون" (lala)  در کاوش های "پرسپولیس" و "شوش" یافت شده است. محوطه-هایی که به تازگی در نزدیکی ِ "ساری" حفاری شده است به 10500 سال پیش از میلاد بازمی گردد! به امید آنروز که دوباره بانگ ِ کوبیدن ِ "هوم" در "هاون" [به نشانی گردآمدن ِ مزداپرستان در آتشکده] در سرزمین ِ پیامبرمان اشو زرتشت طنین انداز شود.  

این، نخستین باری نیست که کفر و بدعت به مذهب ِ ما تاخته است. حملات ِ پیشین را با تلاش های ِ رهبران ِ روحانی ِ بزرگ مانند ِ "جاماسپ" (وارث ِ معنوی ِ اشو زرتشت) –که دین را در برابر ِ "تورانیان" پاس داشت- ، توسط ِ "آذرباد ماراسپند" ِ قدیس که دین و کتاب مقدس را از پس غارت و ویرانی ِ عهد ِ اسکندر مقدونی حفظ نمود، و توسط تلاش های ِ وارسته ی دستوران "آتورفرنبغ فرخزاد" ، "آذرباد ایمیت (امید)" ، "منوش چیهر" (منوچهر) فرزند ِ "گُشَن جَم"، و دیگرانی که متن هایِ پهلوی را نوشتند (سده ی 9 میلادی) و دین را از نابودی ِ کامل توسط اعراب حفظ کردند، تاب آورده است.

تنها پس از گذشت ِ دو قرن از ورود اسلام به ایران، زرتشتیان شروع به مقایسه و تطبیق دادن ِ مذهبشان کردند و در آیین ها و سنت هایشان تردید نمودند. "زاد سپرم" یک روحانی و از جمله ی همین بدعت گذاران بود که در سودمندی ِ "وندیداد" و لزوم سُدره-کُشتی [پیراهن و کمربند ِ خاص ِ زرتشتیان] در میان ِ باقی ِ چیزها تردید نمود. خوشبختانه برادر ِ بزرگتر ِ "زاد سپرم"، "منوش چیهر"، موبد ِ بزرگ ایران، متعاقباً کتاب ِ "دادستان دینیک" و رسالاتی در گوشمالی ِ بدعت گذاران نوشت. در همان زمان، دو تن از روحانیون ِ عالیمقام ِ دیگر، "آتورفرنبغ فرخزاد" و "آذرباد ایمیت (امید)" کتاب ِ "دینکرد" را تألیف نمودند و دین را از آسیب ِ کفر مصون داشتند. آیا دین ِ ما سزاوار ِ مصون داشتن در برابر ِ کفر و بدعت های دگر روز نیست؟

آخرین و نه البته فروترین، "آذرباد ماراسپند" بود که آقای ِ "جعفری" در بدنامی-اش کوشید. "آذرباد ماراسپند" در عهد ِ فرمانروایی ِ پادشاه ِ ساسانی، "شاپور" [شاپور دوم، مشهور به ذوالاکتاف] در اوایل ِ سده ی چهارم میلادی می زیست. او مؤلف ِ پازند [شرح ِ ساده ی زَند] های ِ "ستایش"ها ست که مشتمل است بر اغلب ِ نمازها –دعا نام ستایش-  ["نام ستایش" دعایی ست که به دو کلمات ِ اولی ِ خود نامیده شده و آنرا دعای ِ از پس ِ نیایش گویند].
نویسندگان ِ "دینکرد"، "آتورفرنبغ فرخزاد" و "آذرباد ایمیت (امید)" در ارجاعی درباره ی "آذرباد ماراسپند" چنین آورده اند که: «او 21 نَسک ِ اَوستا را پس از ویرانی ِ عهد ِ اسکندر، جمع آوری و حفاظت نمود ... او قدیس و "معدن ِ یقین و اطمینان" نامیده شده ... همچنین او را برپا کننده و سامان دهنده ی پرهیزکاری "آراینده ی دین" توصیف کنند.»
در ارجاعی به شاگردان ِ اشو زرتشت، دینکرد، کتاب هفتم، فصل ِ 5 (کتب مقدس شرق، جلد 47، دهلی، 1987)

یکی از شیوه های اثبات ِ صداقت و درستی، بنا به سنت، ریختن ِ فلز گداخته بر روی سینه بود، چنانکه "آتورپات" فرزند ِ "ماراسپند" کرد و با پیروزی از آزمون درآمد و بواسطه ی آن، اختلافات دینی را از میان برداشت.

در "کتب مقدس شرق"، جلد پنجم، فصل 15 چنین می خوانیم: «هر آنکس که مایل باشد "شَت وَیرو" را در جهان آرام نشاند ... و او هر که باشد، به ضرورت، "شت وَیرو" تواند با او باشد در هر مکان و زمانی، و او بایستی برای اثبات ِ صداقت ِ خود، آزمون ِ "آهن گدازان" (فلز ِ گداخته) بجا آورد ... و آزمون ِ فلزّ ِ گداخته این است که در روی سینه بجای آورند. دل باید چنان پاک و بی آلایش باشد که اگر آهن گداخته به روی آن ریخته شود، نسوزد. و "آتورپاد" فرزند ِ "ماراسپند" در دستوری ِ خود چنان زیست، هنگامی که آهن ِ گداخته به روی سینه ی پاکش ریختند، بدو خوشی بخشید و چنان می نمود که شیر روی سینه اش می دوشند.
اگر آن را (فلز گداخته را) بر سینه ی افراد ِ گناهکار بریزند، می جوشد و می سوزاند و آنها خواهند مُرد.» ("شَت وَیرو" همان "شهریور امشاسپند" است که درجهان، نگاهبان ِ فلزها ست).

آیا آقای ِ "جعفری" یا دیگر مدعیان ِ "اصلاحات ِ دینی" بر آزمونی چنین (آزمون ِ آهن گدازان) گردن می نهند؟ البته که نه. ولی آیا واجب بود که چنین رویدادی را به کلی حاشا کنند، حال آنکه این واقعه در متون ِ دینی مضبوط است؟ آیا از شرمساری طفره می روند، اگر چنین چالشی زمانی مطرح شده بود، حالیکه آقای "جعفری" جار زده که "آزمون ِ آهن گدازان" افسانه ای ست ساخته و پرداخته ی نویسندگان ِ متون ِ پهلوی جهت ِ تحمیق ِ زودباوران؟
تغییرات در وضعیت ِ فیزیکی متأثر از شرایط خاصی ست، چنین از خود بیخود شدن به لحاظ علمی اثبات شده است. هیچ چیز ساختگی یا غیر علمی درباره ی آزمون ِ آهن گدازان وجود ندارد. "کی سیاوخش" (سیاوش) نیز همینگونه در معرض ِ آزمون ِ گذر از آتش قرار گرفت و بی گزند و سرافراز بیرون آمد
[داستان ِ سیاوش به تفصیل در شاهنامه آمده، ولی در اَوستا تنها اشاره ای به آن شده است]. اشو زرتشت نیز در همان کودکی اش بر آزمون ِ آتش غالب آمد و به سلامت از آن جَست.
زندگی یا "انرژی"، نامیرا ست و در سطوح ِ مختلف ِ هوشیاری می تواند بَرجا بماند. بنابراین محتمل است که چنانچه هوشیاری (زندگی، انرژی) در وضعیتی فرا فیزیکی به قرینه ی روحی ِ تن و وجود ِ جسمانی قرار گیرد، همانگونه که روح ِ آموخته ی آذرپاد ماراسپند فراز رفت، سطح هوشیاری ذرات ِ  بدن اش به آنچنان کیفیت ِ بسیط ِ روحانی رسید که آزمون ِ آهن گدازان را تاب آورد، بی آنکه تن اش آسیبی ببیند.
قدیسان می توانند اینکار را انجام دهند و معجزاتی چنین بجا آورند. دغل بازان نمی توانند؛ از اینرو به معجزات باور ندارند.

زرتشتیان! ناآگاهی از کتاب و متون مقدس، دلیل نمی شود که به کفر و بدعت و بدعت گذاران اجازه دهید به راهشان ادامه دهند. دین، یک موضوع ِ ایمانی ست. دین، یک تئوری ِ علمی ِ درک شدنی نیست که بخواهد توسط ذهن ِ ناکامل ِ یک فیلسوف، یک نظریه پرداز، یک مصلح ِ دینی ِ ملحد، یا یک دانشجوی زبان ها (ی باستانی) گشوده شود. دست ِ کم از این میان، دین هیچگاه نمی تواند توسط فردی که مذهب و دین ِ خودش را انکار کرده تا بتواند "خدا" را بیابد درک شود –مانند ِ آقای جعفری که "اسلام" را انکار کرد- . "دین" شهود است. آن شهود و ابلاغ که ماحصل ِ اتصال ِ همدلانه ی یک روح ِ کامل با خدا ست (الوهیت). همه ی ادیان، تجلی ِ اراده ی الهی روی زمین هستند، همانگونه که در "یَسنَه – 19" و باقی آموزه های مذهبی بدان اشاره شده. .[یسنه- هات 19 با این عبارات آغاز می شود: «زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا! ... کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی ... پیش از آفرینش ِ آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پبش از گیاه ... پیش از سراسر زندگی ِ این جهانی؟»]

آیا می توانید تصور کنید که کسی جسارت ِ این را بیابد که ادعا کند "قرآن" و تعالیم ِ اسلامی، ناقص و مخدوش است؟ فقط زرتشتی ها  -با خویشتنداری ِ شناخته شده-شان- به آقای جعفری و هوادارانش اجازه داده اند که کتاب مقدس و تعالیم ِ مذهبی مان را محکوم کنند!
تا زمانی که " آنکتیل دوپرون" در سده ی 18 میلادی به هند آمد،
دین ِ زرتشتی، توسط ِ زرتشتی ها فراگیری و آموخته می شد. امروز، روحانیون ِ زرتشتی به انگلستان، ایالات متحده و اروپا سفر می کنند تا توسط غیر زرتشتی ها دانش آموخته شوند! چه تعداد خاخام ِ یهودی (رَبای) توسط غیر ِ یهودیان، آموزه های دینی ِ یهود را فرا می گیرند؛ چه تعداد از "پاپ" ها و کشیشان، آموزه های دین ِ مسیحیت را توسط ِ غیر ِ مسیحیان فرا می گیرند؛ چه تعداد از دانشوران ِ زرتشتی، مُلاها را درباره ی اسلام آموزش داده اند و یا هندوئیسم را به یک "جوکی" (مرتاض هندی) آموخته اند؟
زمان ِ آن رسیده که به دین ِ خود بها دهیم و آنرا در دستان ِ خود بگیریم. آیا آقای "جعفری" در تلاش ِ خود برای خراب کردن ِ دین ِ ما و جایگزینی ِ آن با آنچه دلخواهش است و یا دلخواهش نیست توفیق خواهد یافت؟ خُب! به مانند ِ "مانی" و "مزدک" -مرتدین و پیروان ِ فریب خورده- و تازه گروندگان به ادیان ِ دیگر، بعضی زرتشتی ها که فاقد ایمان و وفاداری به پیامبر و دین-شان هستند، کورکورانه در زمره ی پیروان ِ این "فرقه" ی جدید درآمده اند. با اینحال، دین و معتقدان ِ به آن همیشه استوار باقی می مانند. هیچ پیامبر و موبد ِ دروغین قادر نخواهد بود که دین را تغییر دهد و نابود سازد تا وقتی که که ارواح ِ زرتشتی ِ به قدر ِ کفایت آگاه و وفادار وجود دارد که متوجه ی خدعه و فریب ِ گمراه کننده می شوند. "دین" جاوید است! و باقی خواهد ماند.

_________________________   


 ٭ روانشاد استاد محیط طباطبایی، این روایت را به کلی مجعول دانسته اند: 

 
«زردشتیان مقیم ِ هند که از سده ی 11 هجری به بعد، در سایه ی دین ِ الهی ِ اکبر شاهی، مجال عرض وجود بیشتری به دست آورده بودند، داستان ِ تازه ای را القا کرده اند که محتویات آن با هیچ منبع و مأخذ تاریخی موافقت ندارد و آن حسد شاعران دربار ِ سلطان محمود غزنوی بر "فردوسی" ، از بابت نظم ِ شاهنامه است، که ایشان را برانگیخت تا از سلطان محمود بخواهند زردشتیان را به قبول اسلام مجبور سازد ... ولی گفتگو در میان شاه با زردشتیان، کار را به خیر و خوشی پایان می بخشد و زردشتیان به شهر و دیار خود برمی گردند. این روایت، که در مأخذهای قدیم ابداً سابقه ای ندارد، در حدود سده ی 11 هجری توسط "نوشیروان" نامی به نظم درآمد و نسخه ی آن در برخی از نسخه های روایات ِ "داراب هرمزد" وارد است.»
( نک. محیط طباطبایی، فردوسی و شاهنامه، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1369، صص 90-91 )

 

 

کودکان ِ پارسی به نماز در برابر آتش
عکس از:
http://www.parsijourney.com 

 

Defence of the Vendidad 

Part 2  

by Mrs. Pervin Mistry

To enumerate, Gathas reveal the immutable spiritual laws ("dat") of Nature ("Asha"), creation and aspects of life and non-life, and how the good creation will attain to immortality ("frashogard"). Till the spiritual and material universes coexist, till all the physical creation regains spiritual purity by obeying the anti-pollution laws which refer to spiritual, mental and physical pollution, "frashogard" cannot be attained. These different pollution or "druj" are expounded in the Vendidad. Hence, the key to understanding the Gathas is through the teachings of the Vendidad! "Druj", as "angre-mainyu", is a "mino" or unseen, etheric force; therefore, defilement is unseen as well as seen, and it originates from thought or mind ("mainyu"). There can be no spiritual purity in the midst of mental and physical impurities; consequently, Asho Zarathushtra has given us the "Law" (Vendidad) to defeat the "druj" through fire, manthra, nirang, dakhma and other purificatory formulae. Without the Vendidad (VI=anti+DAEV=druj+DAT=law), there can be no "Yasna" (Divine Union); "frashogard" will not be attained. It should be noted that the Holy Vendidad is not just a book, a text; it contains "manthra" and is a sacred ritual performed specifically at night to establish spiritual communion with the Divine in order to minimize the adverse effects created by "daevas" (druj) of darkness/ignorance. When purity is established through the Vendidad, Yasna is realized. Gathas being part of Yasna ritual, are therefore connected to Vendidad and the rest of the Avesta unextricably.

The language within the Avesta differs because the Gathas are written in a distinct poetic metre while the other scriptures are written in a simpler prose form. Both prose and poetry are interwoven throughout the Avesta because the style and exposition differ according to the nature of the subject. For example, while math is taught in numeric formulae, other subjects are explained in words with the exception of poetry which is written in a distinct meter. Similarly, the Avesta deals with "Datic", "Gathic" and "Hadha-manthric" issues and consequently, the text varies.

By declaring the Vendidad unZarthushtrian, Mr. Jafarey can then justify his attacks on all rituals, "hom", "nirang" and everything else that the religion prescribes! Undoubtedly, he is establishing a "cult", far removed from the teachings of Asho Zarathushtra as expounded in the Mazdayasni Zarthushti Religion. Our mobeds and forefathers of yore were not ignorant or mentally defective that they performed the Vendidad, Ijeshne, Nirangdin and other rituals with utmost dedication and piety. Our ancestors gave their lives to preserve the religion. Religion was their soul! Is it ours? To a Zarthushti, "religion" is not just a word, a way of life or a spiritual discipline. It means all that and more. Religion is "Deen" and "Deen" is a Yazata; a Cosmic, Divine energy which no human can destroy or alter. It has its own protective force-field and its own function in Nature. Therefore, FAITH and DEVOTION are essential for "religiosity"! As a ray of Divine Energy (Yazata), "Deen" is beyond human "senses"! How can we change that which we do not yet fully comprehend? "Deen" or "Daena" resides in the spiritual soul and as a ray of Divinity, impels the soul to seek communion with the Divine. No harm will come to our "Deen" because Truth and spiritual Laws of Nature are immutable; the misguided will expel themselves out of the "field" of Deen Yazata, and prolong their own "frashogard".

During the worst days, when all Zarthushti lives in Iran were threatened by Sultan Mahmoud of Ghazni (11th century A.D.), the learned mobeds then proved to the Sultan the greatness of our religion by reciting the Yasna. Sultan Mahmoud was so impressed, he spared the Zarthushtis (Spiegel Memorial Volume, 1908, edited by Dr. J.J. Mody, "The Kisseh of Sultan Mahmoud as given in the Rivayets" by Ervad Eduljee Kersaspjee Antia). After many millennia, today, in Iran, the ritual of Ijeshne has ceased in spite of Asho Zarathushtra proclaiming many times, in the Gathas, to perform this essential ritual to commune with the Divine! There is historic evidence that Hom was pounded and Yasna performed during Achaemenian times. "Havani" and "lala" have been excavated from Persepolis and Suza. Recent excavation sites near Sari date back to 10,500 B.C.E.! It is hoped that the sound of "Havani" and "lala" will again resound through the land of our Prophet Asho Zarathushtra.

This is not the first time heresy has attacked our religion. It has withstood past attacks through the efforts of great spiritual leaders like Jamasp (spiritual heir to Asho Zarathushtra), who protected the religion from the Turanis; by the saintly Adarbad Maraspend who preserved the religion and scriptures from the plunder and destruction by Alexander; and by the pious efforts of Dasturs Aturfarnbag Farrokhzad, Aturpat Hemet, Manushchihr, son of Yudan-Yim, and others who composed the Pahlavi Texts (9th century A.D.), and preserved the religion from complete destruction wrought by the Arabs. After just two centuries of Islam in Iran, the Zarthushtis began comparing religions and doubted their own rituals and traditions. Zad-sparam, a priest, was one such heretic who doubted the efficacy of Vendidad and sudreh-kushti among other things. Fortunately, Zad-sparam's elder brother Manushchihr, High Priest of Iran, subsequently composed the Dadistan-i Dinik and the Epistles to rebuke the heretics. At the same time, the two other High Priests: Aturfarnbag Farrokhzad and Aturpat Hemet wrote the Dinkard and saved the religion from harm/heresy. Is our religion not worth preserving from latter-day heretics?

Last but not the least, who was Adarbad Maraspend whom Mr. Jafarey maligned? Adarbad Maraspend lived during the reign of the Sassanian King Shapur the Great in the early 4th century A.D. He is the composer of the Pazend "Setayeshes", including the oft prayed "Doa-naam Setayesh". The authors of the Dinkard, Aturfarnbag Farrokhzad and Aturpat Hemet write, referring to Adarbad Maraspend: "He collected and preserved the 21 Nasks after the destruction by Alexander." He is called "saintly". (Emphasis mine). He is further described as "organizer of righteousness". Referring to the disciples of Asho Zarathushtra, Dinkard, Book VII, chapter V.5 (Sacred Books of the East, vol. 47, Delhi,1987), establishes: "and the custom of one of them is that of pouring melted metal on the breast, as in the achievement of the saintly (hu-fravardo) Aturpad son of Maraspend, through whose preservation a knowledge about the religion was diffused in the world", and it is added that the heretics were also convinced when they beheld the rite of this ordeal! In the Sacred Books of the East, vol. 5, chapter XV.14-17, we read: "Whoever wishes to propitiate Shatvairo in the world.....and whoever he be, it is necessary, so that Shatvairo may be with him at every place and time, that he should propitiate melted metal.....And the propitiation of melted metal is this, that he shall practise habits of the heart so unsullied and pure that, when they shall drop melted metal upon it, it does not burn. And Aturpad son of Maraspend even acted in this priestly fashion (dastobarih), so that the melted metal, when they drop it upon the region of his pure heart, became as pleasant to him as though they were milking milk upon it. When they drop it upon the region of the heart of the wicked, and simmers, it burns, and they die." ("Shatvairo" is Shehrevar Amashaspand presiding over minerals.)

Will Mr. Jafarey or any other claimant to "reform" submit to such test? Of course, not. But, does it behove to deny such an event when it is recorded in the Texts? Is it to evade embarrassment if such a challenge was ever cast, that Mr. Jafarey has proclaimed the ordeal of the metal to be a fiction fabricated by the authors of the Pahlavi Texts to fool the gullible? Changes in the physical state affected during certain conditions such as trance are recorded. There is nothing fictional or unscientific about the ordeal of the molten metal. Kai-Shiavux had also undergone the test of fire without any harm. As an infant, Asho Zarathushtra successfully prevailed the ordeal of fire, unhurt and uneffected. Life (energy) is eternal. It survives on different planes of consciousness; hence, it is probable that if consciousness (life, energy), exists in the ultra-physical and spiritual counterparts of the physical body, then the spiritually enlightened Adarpad Maraspend elevated the consciousness of the atoms of his physical body to a more heightened state of spirituality which withstood the trial of the molten metal without his body being hurt. Saints do and can perform "miracles"; imposters cannot; therefore, they disbelieve in "miracles".

O Zarthushtis! Ignorance of the scriptures is no reason to let heresy and heretics have their way. Religion is a matter of faith. Religion is not theory conceptualised by the imperfectly evolved mind of a philosopher, theologist, heretic reformer or a student of languages. Least of all, religion can never be understood by one who renounces his own creed to find "God", as Mr. Jafarey has renounced Islam. Religion is revealed. It is the proclamation of the result of direct communion of a perfected soul with the Divinity. All religions are manifested on Earth according to the Divine Will, as per Yasna 19, and all teach spirituality.

Can you imagine anyone daring to proclaim that the Koran and Islamic practices are flawed? Only the Zarthushtis, with their well known restraint, have allowed Mr. Jafarey and his supporters to condemn our scriptures and religious practices for so long! Till Anquetil Duperron came to India in the 18th century, Zarthushti religion was studied and taught by Zarthushtis. Today, Zarthushti priests travel to U.K., U.S. and Europe to be taught by non-Zarthushtis! How many Rabbi are taught Judaism by non-Jewish gentiles; how many Popes and clergy are taught Christianity by non-Christians; how many Zarthushti scholars have educated Mollahs about Islam or taught Hinduism to a "yogi"? It is time to take our religion seriously and in our own hands. Will Mr. Jafarey succeed in his attempts at demolishing our religion and replacing it with his personal likes and dislikes? Well! Just as the heterodox and the gullible followed Mani, Mazdak, and proselytized to other religions, some Zarthushtis who lack faith and allegiance to their Prophet and religion will find themselves blindly following this new cult. However, the Religion and its adherents will remain staunch, always. No false prophet or mobed will ever be able to change or destroy the Religion as long as there are Zarthushti souls enlightened enough and faithful enough to see through the deceits of the misguided. "Deen" is immortal! It will survive.

With best wishes to all,

Sincerely,

Mrs. Pervin Mistry.


++++

گفتارهایِ وابسته: 

تدقیقات ِ زرتشتی (بخش دوّم) 

تدقیقاتِ زرتشتی (بخش اوّل) 

نظرات 10 + ارسال نظر
امیتیس شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ http://amitis64.blogfa.com

خیلی ممنونم
واقعا زحمت کشیدید

آرتمیس آریانژاد دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://mehrbastan.blogfa.com

درودفراوان
نوشتارهای نیکویی بود،به امید روزی که جشنها وآیین های کهن این مرز وبوم با شکوه هرچه بیشتر برگزار شود.
به من هم سر بزنید
پاینده ایران

امیتیس دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ http://amitis64.blogfa.com

بابت شعری که برام اوردین ممنونم
اگه واقعا قوانین فیزیک درست باشه. که هست. پس الان مادر بزرگ به یه نیروی دیگه تبدیل شده

فرشید سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ق.ظ http://www.farshidh.blogfa.com

درود بر شما
بسیار جالب و آگاهی‌ بخش بود...
بطور خلاصه، جشن مهرگان، جشن نیایش به پیشگاه «مهر ایزد» ایزد روشنایی و پیمان و درستی و محبت، ایزد بزرگ و کهن ایرانیان و همه مردمانِ سرزمین‌هایی از هند تا اروپا، به هنگام اعتدال پاییزی برگزار می‌شود.
آنگونه که از مجموع منابع موجود، همچون نگاره‌ها و متون باستانی و نوشته‌های مورخان و دانشمندان قدیم ایرانی و غیر ایرانی (مانند فردوسی، بیرونی، ثعالبی، جهانگیری، اسدیِ توسی، هرودوت، کتسیاس، فیثاغورث، . . .) و نیز آثار شاعران و ادیبان (مانند جاحظ، رودکی، فرخی، منوچهری، سعدسلمان، . . .) دریافته می‌شود؛ مردمان در این روز تا حد امکان با جامه‌های ارغوانی (یا دستکم با آرایه‌های ارغوانی) بر گرد هم می‌آمده‌اند؛ در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش» یا به قول امروزی‌، کارت تبریک برای هدیه به همراه داشته‌اند. این شادباش‌ها را معمولاً با بویی خوش همراه می‌ساخته و در لفافه‌ای زیبا می‌پیچیده‌اند

آنان پس از خوردن نان و نوشیدنی، به موسیقی و پایکوبی‌های گروهی می‌پرداخته‌اند. سرودهایی از مهریشت را با آواز می‌خوانده و اَرْغُـشت می‌رفته‌اند (می‌رقصیده‌اند). شعله‌های آتشدانی برافروخته پذیرای خوشبویی‌ها (مانند اسپند و زعفران و عنبر) می‌شد و نیز گیاهانی چون هوم که موجب خروشان شدن آتش می‌شوند.
از آنجا که نشانه‌های بسیاری، همچون تندیس‌ها، کتیبه‌ها و سنگ‌نگاره‌ها (از جمله نگاره‌های میترا در نمرود داغ و کوماژن)، از رواج آیین مهر در آسیای کوچک (آناتولی) حکایت می‌کند؛ بعید نیست که «سماع»‌های عارفانه پیروان طریقه «مولویه» در شهر قونیه امروزی، ادامه دیگرگون شده همان ارغشت‌های میترایی باشد..
در پایان مراسم، شعله‌های فروزان آتش، نظاره‌گر دستانی بود که بطور دسته‌جمعی و برای تجدید پایبندی خود بر پیمان‌های گذشته، در هم فشرده می‌شدند...

درود بر شما و سپاس از پیامتان.

درباره ی رواج ِ آیین ِ مهر در آناتولی و سماع های عارفانه ی مولویه گفتید؛ بی مناسبت ندیدم که جهت مطالعه ی علاقمندان، لینک به پژوهش ارزنده ای از استاد "فریدون جنیدی" را در آیین مهر بیاورم:
http://www.bonyad-neyshaboor.com/pages.php?id=19&cat=art

هرچند که با همه ی نظرات ِ استاد جنیدی در این باره موافق نیستم و بر برخی از آنها نقد دارم، ولی مقاله ای پُر بار و آموزنده است.

آرتمیس آریانژاد چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ http://mehrbastan.blogfa.com

درود برشما
نوشتار آخر من ابهاماتی را بوجود آورده است اما من نمی خواهم این وسط عده ای از آب گل آلود ماهی بگیرند.کسی که نوشتارم برگرفته از اوست تاکنون پاسخی نداده است
http://manshoorkorosh.blogfa.com/
اگر ممکن است به من کمک کنید که ابهامات را برطرف کنم
پاینده ایران

دوست ِ ارجمند،
به چشم، حتماً در این باره گفتاری به تفصیل در "از این اَوستا" خواهم آورد.
همین قدر بگویم که آیین ِ ما "تشیع -اسلام"، بسیاری نکته ها و نوشته ها و آموزه های ِ مشابه ِ آیین ِ زرتشتی دارد.
به امید خدا در هفته های آتی، اگر این غم ِ نان و کار ِ روزانه مجال دهد، توضیح خواهم داد.
پاینده باشید.

امیتیس پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ http://amitis64.blogfa.com

سلام
من یه نوشته ی جدید از خودم گذاشتم. بهش می گند شعر سپید و من بهش می گم قطعه ی ادبی
شاید خوندید و نظرتون رو مثل قطعه ی قبلی گذاشتید

فرید شولیزاده پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ب.ظ http://zartosht.cov.ir

همازور بیم.همازور هم اشو بیم

همازور بیم. همازور هما اشو بیم.

Hushang جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

Dear Mr. Yaghesh,

Greetings, I have forwarded your mail to Mrs. Pervin Mistry. We will surely look up the site and then comment. Thank you for your effort.

Tandarosti

رابعه شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:16 ب.ظ http://http://amitis64.blogfa.com/

متشکرم بابت نظرتون. شما همیشه نظرهای منطقی می گذارید و البته شبیه معلم ها ذهن رو به سمت هایی هدایت می کنید که شاید پنهان شده اند. چشم دیگه انکار نمی کنم

امیتیس سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ب.ظ http://amitis64.blogfa.com

برای پست بالایی امیدوارم سالهای سال باشید. و امیدوارم هیچ اتفاق یا تفکری شبیه به اون تفکری که باعث شد من از معماری و علاقه ام به مرمت دست بکشم برای شما پیش نیاد

ممنون دوست ِ گرامی.
شما هم برقرار باشید و همیشه شاد و تندرست.
البته من لیسانس را "عمران" خواندم و در فوق ِ لیسانس "مرمت" را انتخاب کردم.
اگر حالا هم تفکر یا اتفاقی متعارض با آنچه آموخته ام برایم پیش آید، به هر حال راهی ست که طی کرده ام ...
شاید هم به قول ِ شما زمانی آنچنان تعارضی پیش آید که تصمیم بگیرم به گونه ای جدا از آنچه آموخته ام باقی راه را ادامه دهم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد