در کودکی، هر زمان که به آستارا (شهر زادگاهِ پدرم) میرفتیم، یکی از خوشیهایم دیدنِ کارتونهای روسی بود که با کیفیت خوب و با یک آنتن ساده از تلویزیون شوروی (جمهوری آذربایجان) قابل دریافت بود. کارتونهایی که افسانههای زیبای روسی را در بستری آرام و به دور از هیاهوی رایج در کارتونهای غربی روایت میکرد.
از همان کودکی، صدایِ راویِ فارسیزبانِ این کارتونها هم در ذهنم مانده بود. "روایتِ فارسی" و نه دوبلهی فارسی! چون این سری کارتونها را دوبله نمیکردند؛ بلکه داستانشان را به فراخورِ درکِ کودکان، به فارسیْ ترجمه و بازنویسی کرده و روی تصویر میخواندند.
دیشب گشتم و در گنجینهی فیلمهای کودکی، یکی از آنها را روی یک نوار ویدئوی قدیمی یافتم. صدایِ آن راوی و داستانگویِ مأنوس و هم ناآشنا را برداشتم و روی تصویر باکیفیتتری که از اینترنت گرفتم، سینک کردم.
نام این کارتون، "خوشههای طلایی" است (با عنوان اصلیِ روسیِ "زولاتی کالوسیه" Золотые колосья) ــ محصول استودیوی "سایوزمولتفیلم" در سال 1958 میلادی [اطلاعات فیلم در IMDb].
فیلمنامهی این انیمیشن 20دقیقهای را ژانّا ویتنزون بر اساس افسانهای از بلاروس (روسیهی سفید) و در پیوند با سرودههایی از روبرت راژدستْوِنسکی (+) نگاشته است؛ الکساندر فلیارکوفسکی برایش موسیقی تصنیف نموده و لئونید آریستوف و اُلگا خاداتِوا به اتفاقْ آنرا کارگردانی کردهاند.
داستان: در زمانهای قدیم دو تا بچهی یتیم بودن؛ یکی "یانکا" و دوّمی "آلِسیا". روزی اسب آسیابون رو گرفتن که زمین رو شخم بزنن. هنوز شخمشون تموم نشده بود که آسیابون عقبِ اسبش اومد. اسبشو گرفت و کرایهشو خواست. امّا بچههای یتیم جیبشون خالی بود. آسیابون عوض کرایه، خروسک رو خواست ببره. یانکا از آسیابون خواهش کرد تا آخر خرمنِ پاییز صبر کنه. امّا آسیابون گوشش به این حرفا بدهکار نبود ... .
تماشا و دانلود کارتون خوشههای طلایی (1958) با روایتِ فارسی از دراپباکس
تماشا و دانلود کارتون خوشههای طلایی (1958) با روایتِ فارسی از آپارات
گرهارد کالمن، معمار آلمانیالاصل آمریکایی، یکبار داستانی را تعریف میکرد:
«در پایان جنگ جهانی دوّم، پس از سالها دوری از شهر زادگاهم برلین، از آن دیدار کردم. خواستم تا خانهای را که در آن بزرگ شده بودم ببینم. همانطور که در برلین انتظار میرفت، خانه از بین رفته بود. احساس میکردم که چیزی گم شده است، سپس ناگهان سنگفرش معرّفِ پیادهرو را شناختم؛ همانجا که بر آن، چونان یک کودک، بازی کرده بودم! و اینسان، احساسی قوی از بازگشت به خانه را تجربه کردم». [1]
ترم گذشته در دانشگاه هنر اصفهان، در مَدرسِ استاد ارجمندم جناب آقای دکتر بهنام پدرام، گوش به مبحث شیرینی با عنوان "حفظ شأن بنای تاریخی بر حسب روحِ مکان" داشتم؛ که طی آن، حضرت استاد اشارهای هم به "خانهی کودکیِ مارک تواین" (+) در شهر "هانیبال" (بر کرانهی رود میسیسیپی در ایالت میسوریِ آمریکا) داشتند.
تصویر زیر: خانهی کودکی مارک تواین با جداره و حصار سفید
در این خانه، ساموئل لَنگهورن کلمنس یا همان مارک تواین [2]، نویسندهی خوشذوق آمریکایی و خالقِ "ماجراهای تام سایر" و "هاکلبریفین" دوران کودکی و نوجوانی خود را گذرانده بود. خاطراتِ نویسنده از ایام زندگیاش در این خانه ـ بخصوص سنین پُرماجرای 12-13سالگی ـ بعدها مایهی الهام بسیاری از داستانهای وی شد. این خانه، پس از نوسازی و مرمّت (در سالهای 1990-91)، تبدیل به موزه شده است. لوازم شخصی مارک تواین، به همراه نسخههای منحصربفردی از کتابهایش با تصویرسازیهای نورمن راکوِل (+) از جذابیتهای مجموعه موزهی مارک تواین است.
تصاویر زیر: فضای داخلیِ خانه-موزهی مارک تواین
نکتهای که باعث علاقهی خاص من به این خانه-موزه شده است، جدا از قرارگیریِ پیکرهی نویسنده و شخصیتهای داستانیاش در جای-جایِ خانه (ادراکِ روح مکان)، تجربهی نمایشیِ جالبیست که بازدیدکنندگان (و مخصوصاً نوجوانان) با خود نصیب میبرند: هر ساله در آغاز تابستان و ایّام پُررونقِ گردشگری، در شهر هانیبال "روز تام سایر" را جشن میگیرند؛ و طیِ این جشن، بازدیدکنندگانْ مسابقهی "نرده سفیدکنی" را در پایِ "خانهی کودکی مارک تواین" به شادی برگزار میکنند.
تصاویر زیر: "نرده سفیدکنی" در پایِ خانهی کودکی مارک تواین
فصلِ "نرده سفیدکنی" را البته خوانندگان کتابِ "ماجراهای تام سایر" به خوبی در یاد دارند؛ آنجا که خاله پولی، "تام" را جهتِ تنبیه، به کار اجباری در روز تعطیل میگمارد:
« ... تام که یه سطل محلول گل گیوه و یک چوبپر بلند در دست داشت، روی پیادهروی کنار منزل به طرف نردهها میرفت. نگاهی به نرده کرد و بلافاصله تمام آثار شادی از صورت او محو شد و جایش را غم و غصه فرا گرفت. این نرده در حدود سی ذرع طول و دو ذرع و نیم ارتفاع داشت. زندگی به نظر تام تهی آمد و برایش بار سنگینی شد. آهی کشید و چوبپرش را در گل گیوه فرو برد و به بالاترین قسمت نرده کشید. این کار را تکرار کرد و باز از سر گرفت. آن قسمت ناچیز را که سفید کرده بود، با آن کوه عظیم که هنوز سفید نشده بود، مقایسه کرد ... ».
[نکـ فصل دوّم از کتاب "تام سایر" ترجمهی پرویز داریوش، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی]
تصویرسازیِ نورمن راکوِل برای این فصل، بعدها (در سال 1972) در تمبر یادبودِ تام سایر بازنشر شد. همچنین شرکت گوگل در 30 نوامبر 2011 (به مناسبت 176-امین سالگرد تولد مارک تواین)، یک تصویر از این فصل را لوگو و نشانِ خاص خود قرار داد.
تصویرسازیِ "نورمنراکول" و لوگویِ خاصِ گوگل
در ایام کودکیِ ما، سریال کارتونی ماجراهای تام سایر (1980) (+)، ساختهی استودیوی انیمیشنسازیِ نیپون، از تلویزیونِ ایران پخش میشد؛ امّا خاطرم هست که قسمتِ "سفیدکاریِ نردهها" را از آن مجموعه، دوبله و پخش نکرده بودند!
باری، به عنوان حُسن ختام، سکانسِ سفیدکاریِ نردهها در فیلم ماجراهای تام سایر (1938)، ساختهی کلاسیکِ دیوید او. سلزنیک و با کارگردانیِ نورمن تاروگ را زیرنویس فارسی زده و در آپارات و تماشا به اشتراک گذاشتهام.
-----------------------------
[1] به نقل از: نوربرگ-شولتز، کریستین. روح مکان: به سوی پدیدارشناسی معماری. ترجمهی محمدرضا شیرازی. تهران: رخداد نو، 1388، ص 36.
[2] این نام را "کلمنس" در 1862 روی خود گذاشت. کلماتِ "مارک تواین" اصطلاح ملوانان میسیسیپی بود؛ به معنای "نشانهی دوّم" : هنگام نزدیک شدن کشتی به ساحل، همیشه یک ملوان از روی دماغهی کشتی شاغولی به آب میانداخت و ژرفای آب را اندازه میگرفت و تا زمانی که آب دو-بالا ژرفا داشت و خطر به گل نشستن کشتی در پیش نبود دم-بـدم فریاد میکشید: «مارک تواین!» [نکـ مقدمهی کتاب سرگذشت هکلبریفین. به قلم نجف دریابندری].
++ برای نوشتن مطلب فوق، از صفحهی موزه و خانهی کودکی مارک تواین در ویکیپدیا بهره جستهام.
+++ دریافت PDF راهنمای خانهی کودکی مارک تواین، به قلم یک نوجوان 13سالهی آمریکایی.